ترجمه فارسی
هنگام عبور از دری مشبک
نظارهگر آسمان غروبام.
چه کسی لالایی میخواند؟
شهر قلعهٔ من
بیآنکه بگویم «دوستت دارم»
کنار رودخانه قدم میزنم.
درحالیکه چشمانم را
از رهگذران میدزدم،
قلبم در آتش میسوزد.
هنگامی که گسستی در ردیف خانهها ایجاد میشود،
صدای ناقوس معبد به گوش میرسد.
گلهای فصلی بهوفور میشکفند.
شهر قلعهٔ من
همچون مشعلهایی که
پیرامون پل را روشن میکنند،
سوسو کنان میلرزد
اشتیاق عشق نخستینم
که مفتضحانه ترکم گفت.
همچون مشعلهایی که
پیرامون پل را روشن میکنند،
سوسو کنان میلرزد
اشتیاق عشق نخستینم
که مفتضحانه ترکم گفت.
نظرات کاربران