مجله موسیقی ملود
0

آهنگ فرانسوی Oublier le noir از Adeli به همراه متن و ترجمه مجزا

J′ai oublié le noir
J’ai marché longtemps dans le vide, errante
J′avoue j’veux plus céder
A la mélancolie
Qui s’invite à la nuit
J′ai oublié le noir
A marcher dans la rue, à m′suivre
Comme happée
L’ombre dark et nue
Il sait lire dans ton regard
T′as déjà disparu
Voilé dans le brouillard
Mais t’as remis les pieds dedans
Hold-up au réveil
Et un grand trou noir
A fait s′effondrer ton ciel
Mais t’as remis les pieds dedans
Avide d′insomnie
Du blanc tout passe au gris
Et sur toi il s’étend
Sur toi la nuit s’étend
J′ai oublié le noir
Quand tu finis par croire
Qu′t’as le vice au fond de toi
Qu′il te vole tes espoirs
Tu t’y cognes t′as perdu
Mais t’avais pas de rempart
Et comme un parent
Il te bercera ce soir
Mais t′as remis les pieds dedans
Hold-up au réveil
Et un grand trou noir
A fait s’effondrer ton ciel
Mais t’as remis les pieds dedans
Avide d′insomnie
Du blanc tout passe au gris
Et sur toi il s′étend
Sur toi la nuit s’étend
Mais j′voulais pas voir
Que j’aimais ça le noir
Qu′à force de me noyer dedans
J’me sentais vivante
Mais j′voulais pas voir
J’me niais plus dans le noir
J’m′enivrais dedans
Comme dans le lit d′un amant
Mais j’ai remis les pieds dedans
Hold-up au réveil
Et un grand trou noir
A fait s′effondrer mon ciel
Mais j’ai remis les pieds dedans
J′ai encore repris
Du blanc tout passe au gris
Et sur moi il s’étend
Sur moi la nuit s′étend
Mais j’ai remis les pieds dedans
Hold-up au réveil
Et un grand trou noir
A fait s’effondrer mon ciel
Mais j′ai remis les pieds dedans
J′ai encore repris
Du blanc tout passe au gris
Et sur moi il s’étend
Sur moi la nuit s′étend

ترجمه فارسی

سیاهی را فراموش کردم
مدت زیادی در خلأ قدم زدم، سرگردان
اعتراف می‌کنم که دیگر نمی‌خواهم تسلیم شوم.
به مالیخولیا
چه کسی خود را به شب دعوت می‌کند؟
سیاهی را فراموش کردم
تو خیابون راه میرفتی، دنبالم میومدی
انگار گرفتار شده
سایه تاریک و برهنه
او می‌داند چطور نگاهت را بخواند
تو قبلاً ناپدید شده‌ای
پوشیده در مه
اما دوباره پاهایت را در آن گذاشتی
بیدار نگه داشتن
و یک سیاهچاله بزرگ
آسمانت را فرو ریخت
اما دوباره پاهایت را در آن گذاشتی
مشتاق بی‌خوابی
از سفیدی همه چیز به خاکستری تبدیل می‌شود
و بر تو گسترده می‌شود
شب بر تو گسترده می‌شود
سیاهی را فراموش کردم
وقتی بالاخره باور می‌کنی
که تو در اعماق وجودت گناه داری
بگذار امیدهایت را بدزدد
بهش برخورد کنی، میبازی
اما هیچ دفاعی نداشتی
و مثل یک پدر یا مادر
او امشب تو را تکان خواهد داد
اما دوباره پاهایت را در آن گذاشتی
بیدار نگه داشتن
و یک سیاهچاله بزرگ
آسمانت را فرو ریخت
اما دوباره پاهایت را در آن گذاشتی
مشتاق بی‌خوابی
از سفیدی همه چیز به خاکستری تبدیل می‌شود
و بر تو گسترده می‌شود
شب بر تو گسترده می‌شود
اما من نخواستم ببینم
چقدر عاشق رنگ مشکی بودم
که با غرق شدن در آن،
احساس زنده بودن می‌کردم
اما من نخواستم ببینم
دیگر خودم را در تاریکی انکار نمی‌کردم
داشتم ازش مست میشدم
همانطور که در رختخواب معشوق است
اما دوباره وارد شدم
بیدار نگه داشتن
و یک سیاهچاله بزرگ
آسمانم را فرو ریخت
اما دوباره وارد شدم
دوباره شروع کردم
از سفیدی همه چیز به خاکستری تبدیل می‌شود
و روی من پخش می‌شود
شب بر من سایه افکنده است
اما دوباره وارد شدم
بیدار نگه داشتن
و یک سیاهچاله بزرگ
آسمانم را فرو ریخت
اما دوباره پاهایم را در آن گذاشتم
دوباره شروع کردم
از سفیدی همه چیز به خاکستری تبدیل می‌شود
و روی من پخش می‌شود
شب بر من سایه افکنده است

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشتر بخوانید

X
آموزش نقاشی سیاه قلم کانال ایتا