I’m caught up in the everyday trendTied up by invisible threadWalking down a razor-thin edgeAnd I wake up tired, think I’m better off dead
Been a few months since I crossed over state linesTalk to my mom, fake smiles over FaceTimeDrink all night ’til I can’t walk a straight lineFeel so low, but I’m high at the same time
I can’t keep my feet on the groundAnd I’m nervous what you’ll think of me nowI’m hoping that someone comes aroundAnd helps me figure it out (over there? Okay)
I think that I should try to kill my ego‘Cause if I don’t, my ego might kill meI’m all grown up, but somehow latelyI’m acting like a fucking babyI’m really not as happy as I seem
Still a little kid that can’t make friendsWanna be invited, but I won’t attendI been having bad dreams, my career could endBecause I slip up when I should’ve played pretend
Turned 18 and I left the cityI said, “I wanna be cool, I don’t wanna be pretty”Voices all came crashing downAnd said, “You’re too nice to run this town”
I can’t keep my feet on the groundAnd I’m nervous what you’ll think of me nowI’m hoping that someone comes aroundAnd helps me figure it out (are you gonna be that honest? Okay)
I think that I should try to kill my ego‘Cause if I don’t, my ego might kill meI’m all grown up, but somehow latelyI’m acting like a fucking babyI’m really not as happy as I seem
Nothing’s as it seemsYeah, nothing’s as it seemsAnd I’m all grown up but somehow latelyI’m acting like a fucking babyI’m really not that happy being me
I don’t like the lie I’m livingI’m way too nice and too forgivingI wanna go back to the beginningWhen it all felt right
A rooftop, Lower East Side, I’m singingDidn’t give a fuck if I was winningIt’s all done now, so who am I kidding?I’m doing way worse than I’m admitting
I think that I should try to kill my ego‘Cause if I don’t, my ego might kill meI’m all grown up, but somehow latelyI’m acting like a fucking babyI’m really not as happy as I seem
Nothing’s as it seemsYeah, nothing’s as it seemsAnd I’m all grown up, but somehow latelyI’m acting like a fucking babyI’m really not that happy being me
ترجمه فارسی
من درگیر روند روزمره هستم
با نخی نامرئی بسته شده‌ام
روی لبه‌ی باریکی راه می‌روم
و خسته از خواب بیدار می‌شوم، فکر می‌کنم بهتر است بمیرم
چند ماهی است که از مرزهای ایالتی عبور نکرده‌ام
با مادرم صحبت می‌کنم، از طریق فیس‌تایم لبخندهای مصنوعی می‌زنم
تمام شب را می‌نوشم تا دیگر نتوانم روی یک خط مستقیم راه بروم
احساس افسردگی می‌کنم، اما در عین حال سرشار از انرژی هستم
نمی‌توانم پاهایم را روی زمین نگه دارم
و نگرانم که الان در مورد من چه فکری خواهی کرد
امیدوارم کسی بیاید
و به من کمک کند تا بفهمم (آنجا؟ باشه)
فکر می‌کنم باید سعی کنم غرورم را از بین ببرم
چون اگر این کار را نکنم، غرورم ممکن است مرا بکشد
من کاملاً بزرگ شده‌ام، اما اخیراً به نوعی
مثل یک بچه‌ی لعنتی رفتار می‌کنم
واقعاً آنقدر که به نظر می‌رسد خوشحال نیستم
هنوز یک بچه‌ی کوچک هستم که نمی‌تواند دوست پیدا کند
می‌خواهم دعوت شوم، اما شرکت نمی‌کنم
خواب‌های بد می‌بینم، ممکن است حرفه‌ام تمام شود
چون اشتباه می‌کنم وقتی که باید نقش بازی می‌کردم
۱۸ سالم شد و از شهر رفتم
گفتم: «می‌خوام باحال باشم، نمی‌خوام خوشگل باشم»
صداها همه با هم به گوش می‌رسیدند
و می‌گفتند: «تو زیادی مهربونی که این شهر رو اداره کنی»
نمی‌تونم پاهام رو روی زمین نگه دارم
و نگرانم که الان در موردم چی فکر می‌کنی
امیدوارم یکی بیاد
و کمکم کنه بفهمم (می‌خوای انقدر صادق باشی؟) باشه)
فکر می‌کنم باید سعی کنم غرورم رو از بین ببرم
چون اگه این کارو نکنم، غرورم ممکنه منو بکشه
من کاملاً بزرگ شدم، اما یه جورایی اخیراً
مثل یه بچه‌ی لعنتی رفتار می‌کنم
واقعاً اونقدر که به نظر می‌رسه خوشحال نیستم
هیچ چیز اونطور که به نظر می‌رسه نیست
آره، هیچ چیز اونطور که به نظر می‌رسه نیست
و من کاملاً بزرگ شدم اما یه جورایی اخیراً
مثل یه بچه‌ی لعنتی رفتار می‌کنم
واقعاً از خودم بودنم خوشحال نیستم
از دروغی که دارم زندگی می‌کنم خوشم نمیاد
من خیلی مهربون و خیلی بخشنده‌ام
می‌خوام به اول برگردم
وقتی همه چی درست به نظر می‌رسید
یه پشت بام، لوور ایست ساید، دارم می‌خونم
اگه برنده می‌شدم برام مهم نبود
الان همه چی تموم شده، پس دارم با کی شوخی می‌کنم؟ دارم خیلی بدتر از چیزی که اعتراف می‌کنم عمل می‌کنم
فکر می‌کنم باید سعی کنم غرورم رو بکشم
چون اگه این کارو نکنم، غرورم ممکنه منو بکشه
من کاملاً بزرگ شدم، اما یه جورایی اخیراً
مثل یه بچه‌ی لعنتی رفتار می‌کنم
واقعاً اونقدر که به نظر می‌رسه خوشحال نیستم
هیچ چیز اونطور که به نظر می‌رسه نیست
آره، هیچ چیز اونطور که به نظر می‌رسه نیست
و من کاملاً بزرگ شدم، اما یه جورایی اخیراً
مثل یه بچه‌ی لعنتی رفتار می‌کنم
واقعاً از اینکه خودم هستم خوشحال نیستم
با نخی نامرئی بسته شده‌ام
روی لبه‌ی باریکی راه می‌روم
و خسته از خواب بیدار می‌شوم، فکر می‌کنم بهتر است بمیرم
چند ماهی است که از مرزهای ایالتی عبور نکرده‌ام
با مادرم صحبت می‌کنم، از طریق فیس‌تایم لبخندهای مصنوعی می‌زنم
تمام شب را می‌نوشم تا دیگر نتوانم روی یک خط مستقیم راه بروم
احساس افسردگی می‌کنم، اما در عین حال سرشار از انرژی هستم
نمی‌توانم پاهایم را روی زمین نگه دارم
و نگرانم که الان در مورد من چه فکری خواهی کرد
امیدوارم کسی بیاید
و به من کمک کند تا بفهمم (آنجا؟ باشه)
فکر می‌کنم باید سعی کنم غرورم را از بین ببرم
چون اگر این کار را نکنم، غرورم ممکن است مرا بکشد
من کاملاً بزرگ شده‌ام، اما اخیراً به نوعی
مثل یک بچه‌ی لعنتی رفتار می‌کنم
واقعاً آنقدر که به نظر می‌رسد خوشحال نیستم
هنوز یک بچه‌ی کوچک هستم که نمی‌تواند دوست پیدا کند
می‌خواهم دعوت شوم، اما شرکت نمی‌کنم
خواب‌های بد می‌بینم، ممکن است حرفه‌ام تمام شود
چون اشتباه می‌کنم وقتی که باید نقش بازی می‌کردم
۱۸ سالم شد و از شهر رفتم
گفتم: «می‌خوام باحال باشم، نمی‌خوام خوشگل باشم»
صداها همه با هم به گوش می‌رسیدند
و می‌گفتند: «تو زیادی مهربونی که این شهر رو اداره کنی»
نمی‌تونم پاهام رو روی زمین نگه دارم
و نگرانم که الان در موردم چی فکر می‌کنی
امیدوارم یکی بیاد
و کمکم کنه بفهمم (می‌خوای انقدر صادق باشی؟) باشه)
فکر می‌کنم باید سعی کنم غرورم رو از بین ببرم
چون اگه این کارو نکنم، غرورم ممکنه منو بکشه
من کاملاً بزرگ شدم، اما یه جورایی اخیراً
مثل یه بچه‌ی لعنتی رفتار می‌کنم
واقعاً اونقدر که به نظر می‌رسه خوشحال نیستم
هیچ چیز اونطور که به نظر می‌رسه نیست
آره، هیچ چیز اونطور که به نظر می‌رسه نیست
و من کاملاً بزرگ شدم اما یه جورایی اخیراً
مثل یه بچه‌ی لعنتی رفتار می‌کنم
واقعاً از خودم بودنم خوشحال نیستم
از دروغی که دارم زندگی می‌کنم خوشم نمیاد
من خیلی مهربون و خیلی بخشنده‌ام
می‌خوام به اول برگردم
وقتی همه چی درست به نظر می‌رسید
یه پشت بام، لوور ایست ساید، دارم می‌خونم
اگه برنده می‌شدم برام مهم نبود
الان همه چی تموم شده، پس دارم با کی شوخی می‌کنم؟ دارم خیلی بدتر از چیزی که اعتراف می‌کنم عمل می‌کنم
فکر می‌کنم باید سعی کنم غرورم رو بکشم
چون اگه این کارو نکنم، غرورم ممکنه منو بکشه
من کاملاً بزرگ شدم، اما یه جورایی اخیراً
مثل یه بچه‌ی لعنتی رفتار می‌کنم
واقعاً اونقدر که به نظر می‌رسه خوشحال نیستم
هیچ چیز اونطور که به نظر می‌رسه نیست
آره، هیچ چیز اونطور که به نظر می‌رسه نیست
و من کاملاً بزرگ شدم، اما یه جورایی اخیراً
مثل یه بچه‌ی لعنتی رفتار می‌کنم
واقعاً از اینکه خودم هستم خوشحال نیستم
نظرات کاربران