مجله موسیقی ملود
0

آهنگ انگلیسی Brother John از Chris De Burgh به همراه متن و ترجمه مجزا

Well Brother John went down to the garden,
On a long hot summer’s day.
To watch that girl he would hide in the shadows,
As she worked the time away,
With her long black hair and her eyes of fire,
And a body to drive men crazy,
It was on that day there would be a change,
In the world of Brother John;
She felt his eyes and she walked up beside him,
And she took him by the hand,
She said, “Brother John, it’s so hard to be holy,
Would you like to be a man?
I will meet you tonight at the monastery wall,
If you’re there we will find out together, “
And the Devil said, “There’s a place in hell,
For the soul of Brother John;”
Hallelujah! Temptation is here,
It’s not a dream anymore,
Hallelujah! It’s finally here,
I’ve been waiting, I’m waiting, I’m waiting
Well Brother John lay tossing and turning,
In his bed in the heat of the night,
He heard his name and he went to the window,
Where she was in the clear moonlight,
Oh the sins of the flesh are too much to deny,
He was lost to her body forever,
And the Devil laughed and the angels cried,
For the soul of Brother John;
Hallelujah! Temptation is here,
It’s not a dream anymore,
Hallelujah! It’s finally here,
I’ve been waiting, I’m waiting, I’m waiting
Hallelujah! Temptation is here,
It’s not a dream anymore,
Hallelujah! It’s finally here,
I’ve been waiting, I’m waiting, I’m waiting
Temptation is here for Brother John,
Temptation is here for Brother John

ترجمه فارسی

خب، برادر جان به باغ رفت،
در یک روز گرم و طولانی تابستانی.
برای تماشای آن دختر، در سایه‌ها پنهان می‌شد،
در حالی که او وقت خود را می‌گذراند،
با موهای بلند سیاه و چشمان آتشینش،
و بدنی که مردان را دیوانه می‌کرد،
در آن روز بود که تغییری رخ می‌داد،
در دنیای برادر جان؛
چشمانش را حس کرد و کنارش رفت،
و دستش را گرفت،
گفت: “برادر جان، مقدس بودن خیلی سخت است،
دوست داری مرد باشی؟
امشب کنار دیوار صومعه تو را ملاقات خواهم کرد،
اگر آنجا باشی با هم خواهیم فهمید،
و شیطان گفت: “جایی در جهنم هست،
برای روح برادر جان؛”
هله‌لویا! وسوسه اینجاست،
دیگر رویا نیست،
هله‌لویا! بالاخره اینجاست،
منتظر بودم، منتظرم، منتظرم
خب برادر جان دراز کشیده بود و غلت می‌زد،
در رختخوابش در گرمای شب،
نامش را شنید و به سمت پنجره رفت،
جایی که او در نور مهتاب بود،
آه، گناهان جسم بیش از حد قابل انکار هستند،
او برای همیشه در بدن او گم شده بود،
و شیطان خندید و فرشتگان گریه کردند،
برای روح برادر جان؛
هللویا! وسوسه اینجاست،
دیگر رویا نیست،
هللویا! بالاخره اینجاست،
منتظر بودم، منتظرم، منتظرم
هللویا! وسوسه اینجاست،
دیگر رویا نیست،
هللویا! بالاخره اینجاست،
منتظر بودم، منتظرم، منتظرم
وسوسه اینجاست برای برادر جان،
وسوسه اینجاست برای برادر جان

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشتر بخوانید

X
آموزش نقاشی سیاه قلم کانال ایتا