هذا اللي شايف نفسه، ماشي ولا معبرني
يتلفت هنا وهناك ولا كنه شايفني
هذا اللي شايف نفسه، ماشي ولا معبرني
يتلفت هنا وهناك ولا كنه شايفني
والله لا أوريكم فيه والله أنا لا ما أخليه
والله لا أوريكم فيه والله أنا لا ما أخليه
مو هوه لعب وياي، خلوه يتحملني
مو هوه لعب وياي، خلوه يتحملني
نسى ليالي بيروت(بيروت)، لما قالي بحبك موت(بحبك موت)
وهلأ جنبي عم بيفوت(بيفوت) ولا كنه شايفني
ولما التقيته بجده(بجده)، شايل لي بإيده ورده(ورده)
يبغاني أبقى عنده(عنده)، يحلف ولا يفارقني
والله أنا لا أوريكم فيه والله أنا لا ما أخليه
والله أنا لا أوريكم فيه والله أنا لا ما أخليه
مو هوه لعب وياي، خلوه يتحملني
مو هوه لعب وياي، خلوه يتحملني
في القاهرة عالكورنيش(كورنيش)، قالي من غيرك ما أقدر أعيش(أعيش)
دلوقتي مابيعرفنيش(مابيعرفنيش) ولا كنه شايفني
وأول لقا في الكويت(الكويت) آمرني قلبي وحبيت(حبيت)
والحين يوم انا جيت(انا جيت) ولا كنه شايفني
والله أنا لا أوريكم فيه والله أنا لا ما أخليه
والله أنا لا أوريكم فيه والله أنا لا ما أخليه
مو هوه لعب وياي، خلوه يتحملني
مو هوه لعب وياي، خلوه يتحملني
في المغرب كان معايه(معايه)، عشنا بالحب حكايه(حكايه)
مو باغوا داب حكايه(حكايه) ولا كنه شايفني
وينه كلامه بدبي(بدبي)، غالي عندي وأغلى شي(أغلي شي)
والحين مايرمسني(يرمسني) ولا كنه شايفني
والله أنا لا أوريكم فيه والله أنا لا ما أخليه
والله أنا لا أوريكم فيه والله أنا لا ما أخليه
مو هوه لعب وياي، خلوه يتحملني
مو هوه لعب وياي، خلوه يتحملني
ترجمه فارسی
این چیزی است که او در مورد خودش فکر می کند، او راه می رود و به من اهمیت نمی دهد
طوری به این طرف و آن طرف نگاه می کند که انگار مرا نمی بیند
این چیزی است که او در مورد خودش فکر می کند، او راه می رود و به من اهمیت نمی دهد
طوری به این طرف و آن طرف نگاه می کند که انگار مرا نمی بیند
قسم می خورم که چیزی در مورد آن به شما نشان نمی دهم، قسم می خورم که آن را ترک نخواهم کرد
قسم می خورم که چیزی در مورد آن به شما نشان نمی دهم، قسم می خورم که آن را ترک نخواهم کرد
او با من بازی نمی کند، بگذار من را تحمل کند
او با من بازی نمی کند، بگذار من را تحمل کند
شب های بیروت را فراموش کرد، وقتی به من گفت تا سر حد مرگ دوستت دارم (من تو را تا حد مرگ دوست دارم)
و حالا طوری از کنارم می گذرد که انگار مرا نمی بیند
وقتی او را در جده دیدم، گل رز برای من در دست داشت.
از من می خواهد پیش او بمانم، قسم می خورد که من را ترک نمی کند
قسم می خورم که چیزی در مورد آن به شما نشان نمی دهم، قسم می خورم که آن را ترک نخواهم کرد
قسم می خورم که چیزی در مورد آن به شما نشان نمی دهم، قسم می خورم که آن را ترک نخواهم کرد
او با من بازی نمی کند، بگذار من را تحمل کند
او با من بازی نمی کند، بگذار من را تحمل کند
در قاهره، در کورنیش، او به من گفت: “من نمی توانم بدون تو زندگی کنم.”
حالا من را نمی شناسد، انگار مرا نمی بیند
و اولین ملاقات در کویت (کویت) قلبم به من دستور داد و دوست داشتم (دوست داشتم)
و حالا که آمده ام (آمده ام) گویا مرا نمی بیند
قسم می خورم که چیزی در مورد آن به شما نشان نمی دهم، قسم می خورم که آن را ترک نخواهم کرد
قسم می خورم که چیزی در مورد آن به شما نشان نمی دهم، قسم می خورم که آن را ترک نخواهم کرد
او با من بازی نمی کند، بگذار من را تحمل کند
او با من بازی نمی کند، بگذار من را تحمل کند
در مراکش، او با من بود، ما یک داستان عاشقانه زندگی کردیم
نمی خواهند قصه بگویند، انگار مرا می بینند
صحبتش در دبی کجاست (در دبی)، او برای من عزیز است و گرانبهاترین چیز (گرانبهاترین چیز)
حالا به من دست نمی زند (به من دست می زند) انگار مرا نمی بیند
قسم می خورم که چیزی در مورد آن به شما نشان نمی دهم، قسم می خورم که آن را ترک نخواهم کرد
قسم می خورم که چیزی در مورد آن به شما نشان نمی دهم، قسم می خورم که آن را ترک نخواهم کرد
او با من بازی نمی کند، بگذار من را تحمل کند
او با من بازی نمی کند، بگذار من را تحمل کند
نظرات کاربران