مجله موسیقی ملود
0

آهنگ فرانسوی Elle est d’ailleurs از Pierre Bachelet به همراه متن و ترجمه مجزا

Elle a de ces lumières au fond des yeux
Qui rendent aveugles ou amoureux
Elle a des gestes de parfum
Qui rendent bête ou rendent chien
Et si lointaine dans son coeur
Pour moi c’est sûr
Elle est d’ailleurs

Elle a de ces manières de ne rien dire
Qui parlent au bout des souvenirs
Cette manière de traverser
Quand elle s’en va chez le boucher
Quand elle arrive à ma hauteur
Pour moi c’est sûr
Elle est d’ailleurs

Et moi je suis tombé en esclavage
De ce sourire, de ce visage
Et je lui dis emmène-moi
Et moi je suis prêt à tous les sillages
Vers d’autres lieux, d’autres rivages
Mais elle passe et ne répond pas
Les mots pour elle sont sans valeur
Pour moi c’est sûr, elle est d’ailleurs

Elle a ses longues mains de dentellière
A damner l’âme d’un Vermeer
Cette silhouette vénitienne
Quand elle se penche à ses persiennes
Ce geste je le sais par coeur
Pour moi c’est sûr
Elle est d’ailleurs

Et moi je suis tombé en esclavage
De ce sourire, de ce visage
Et je lui dis emmène-moi
Et moi je suis prêt à tous les sillages
Vers d’autres lieux, d’autres rivages
Mais elle passe et ne répond pas
L’amour pour elle est sans valeur
Pour moi c’est sûr
Elle est d’ailleurs

Et moi je suis tombé en esclavage
De ce sourire, de ce visage
Et je lui dis emmène moi
Et moi je suis prêt à tous les sillages
Vers d’autres lieux, d’autres rivages
Mais elle passe et ne répond pas

ترجمه فارسی

او نوری عمیق در چشمانش دارد
که شما را کور می‌کند یا عاشق می‌کند
اشاره‌هایی از عطر دارد
که شما را احمق می‌کند یا شما را سگ می‌کند
و در قلبش چنان دور
برای من، مسلم است
او جای دیگری است

او راهی برای گفتن چیزی ندارد
که با اعماق خاطرات سخن می‌گوید
آن شیوه‌ی عبور
وقتی به قصابی می‌رود
وقتی به من می‌رسد
برای من، مسلم است
او جای دیگری است

و من به بردگی افتاده‌ام
به آن لبخند، آن چهره
و من به او می‌گویم، مرا ببر
و من برای هر مسیری آماده‌ام
به سوی جاهای دیگر، سواحل دیگر
اما او می‌گذرد و جواب نمی‌دهد
کلمات برای او بی‌ارزش هستند
برای من، مسلم است، او جای دیگری است

او دستان بلند و توری‌دوز خود را دارد
برای نفرین روح یک ورمیر
آن شبح ونیزی
وقتی به کرکره‌هایش تکیه می‌دهد
من آن حرکت را از بر می‌دانم
برای من مسلم است
او اهل جای دیگری است

و من به آن افتاده‌ام بردگی
به آن لبخند، آن چهره
و من به او می‌گویم، مرا ببر
و من آماده‌ی هر سفری هستم
به جاهای دیگر، سواحل دیگر
اما او می‌گذرد و پاسخی نمی‌دهد
عشق برای او بی‌ارزش است
برای من، مسلم است
او اهل جای دیگری است

و من به بردگی افتاده‌ام
به آن لبخند، آن چهره
و من به او می‌گویم، مرا ببر
و من آماده‌ی هر سفری هستم
به جاهای دیگر، سواحل دیگر
اما او می‌گذرد و پاسخی نمی‌دهد

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشتر بخوانید

X
آموزش نقاشی سیاه قلم کانال ایتا