ما بدي تقرب لييّ، وتسلم عادي علييّ
كأني حدا عرفته، وخلصت الخبرية
حسلي شي كرهني، عصب لما تلمحني
اطلع بقسوة فييّ، ساعتها بتريحني
ما بدي تقرب لييّ، وتسلم عادي علييّ
كأني حدا عرفته، وخلصت الخبرية
حسلي شي كرهني، عصب لما تلمحني
اطلع بقسوة فييّ، ساعتها بتريحني
أنا ما بدي ياك بس ما بدي تنساني
اللي عشته معي ممنوع تعيشه مع حدا تاني
ضلك حبني عن بعد وتخيل إنَ مع بعض
حسسني أنا وقدامك إنه وقفت فيك الأرض
أنا ما بدي ياك بس ما بدي تنساني
اللي عشته معي ممنوع تعيشه مع حدا تاني
ضلك حبني عن بعد وتخيل إنَ مع بعض
حسسني أنا وقدامك إنه وقفت فيك الأرض
بعدك بس يمرق اسمي، بتخلق جواتك أزمة
ضلك ضعيف قبالي، حسسني إني مهمة
كرهني وقتها بتثبتلي، ما قدرت تلاقي متلي
وإنه اللي عرفتها بعدي، ما عبتلك محلي
بعدك بس يمرق اسمي، بتخلق جواتك أزمة
ضلك ضعيف قبالي، حسسني إني مهمة
كرهني وقتها بتثبتلي، ما قدرت تلاقي متلي
وإنه اللي عرفتها بعدي، ما عبتلك محلي
أنا ما بدي ياك بس ما بدي تنساني
اللي عشته معي ممنوع تعيشه مع حدا تاني
ضلك حبني عن بعد وتخيل إنَ مع بعض
حسسني أنا وقدامك إنه وقفت فيك الأرض
أنا ما بدي ياك بس ما بدي تنساني
اللي عشته معي ممنوع تعيشه مع حدا تاني
ضلك حبني عن بعد وتخيل إنَ مع بعض
حسسني أنا وقدامك إنه وقفت فيك الأرض
ترجمه فارسی
نمیخوام نزدیکم بیای و طبق معمول باهام احوالپرسی کنی
انگار کسی را میشناختم و خبرها تمام شده بود
یه چیزی حس میکنم که باعث میشه ازت متنفر بشم، وقتی منو میبینی عصبانی میشم
با خشونت به من نگاه کن، آنگاه مرا تسکین خواهی داد
نمیخوام نزدیکم بیای و طبق معمول باهام احوالپرسی کنی
انگار کسی را میشناختم و خبرها تمام شده بود
یه چیزی حس میکنم که باعث میشه ازت متنفر بشم، وقتی منو میبینی عصبانی میشم
با خشونت به من نگاه کن، آنگاه مرا تسکین خواهی داد
من تو را نمیخواهم، اما نمیخواهم که مرا فراموش کنی
هر چه با من زندگی کردی، اجازه نداری با کس دیگری زندگی کنی.
از دور دوستم داشته باش و تصور کن که ما با هم هستیم
کاری کن که من و تو احساس کنیم زمین جلوی تو متوقف شده
من تو را نمیخواهم، اما نمیخواهم که مرا فراموش کنی
هر چه با من زندگی کردی، اجازه نداری با کس دیگری زندگی کنی.
از دور دوستم داشته باش و تصور کن که ما با هم هستیم
کاری کن که من و تو احساس کنیم زمین جلوی تو متوقف شده
هر بار که اسم من آورده میشود، بحرانی در درونت ایجاد میشود
تو جلوی من ضعیف میمونی، باعث میشی احساس مهم بودن کنم
در آن زمان، او از من به خاطر اینکه مرا محدود کرده بودم متنفر بود، و نمیتوانست کسی مثل من را پیدا کند.
و کسی که بعد از من شناختمش، به جای من اشتباه نکرد
هر بار که اسم من آورده میشود، بحرانی در درونت ایجاد میشود
تو جلوی من ضعیف میمونی، باعث میشی احساس مهم بودن کنم
در آن زمان، او از من به خاطر اینکه مرا محدود کرده بودم متنفر بود، و نمیتوانست کسی مثل من را پیدا کند.
و کسی که بعد از من شناختمش، به جای من اشتباه نکرد
من تو را نمیخواهم، اما نمیخواهم که مرا فراموش کنی
هر چه با من زندگی کردی، اجازه نداری با کس دیگری زندگی کنی.
از دور دوستم داشته باش و تصور کن که ما با هم هستیم
کاری کن که من و تو احساس کنیم زمین جلوی تو متوقف شده
من تو را نمیخواهم، اما نمیخواهم که مرا فراموش کنی
هر چه با من زندگی کردی، اجازه نداری با کس دیگری زندگی کنی.
از دور دوستم داشته باش و تصور کن که ما با هم هستیم
کاری کن که من و تو احساس کنیم زمین جلوی تو متوقف شده
نظرات کاربران