On nous dit de suivre la foule
Je sais pas pourquoi je cours, cours mais
Maman veut que je sois dans la course, j’y gagne quoi?
Le cœur à moitié vide, le verre à moitié plein
La vie un fil comment tisser des liens?
Pour vivre, j’attends un signe mais tout me paraît loin
Je ne vois plus la fin
Je vois pas le bout du chemin
Qu’est-ce qu’il en est aujourd’hui?
Je n’ai plus d’autonomie
Qui me demande si je vais bien
Regarde ce que l’on devient
Qu’est-ce qu’il en est aujourd’hui?
Je n’ai plus d’autonomie
Je laisse les échos tourner, tourner
Mal lunée
Je sens les écrous tourner, tourner
Tous nos rêves le temps les pousse à la dérive
Il veulent la lune, lune
Mais on nous apprend pas à toucher les étoiles
Quelle est la langue de l’amour
On se par le monde est sourd
Et qui tient les ficelles?
Oh, eh l’metteur en scène
J’ai trop couru dans l’arène
Et je me sens comme attirée
J’ai peur de m’éteindre avant la ligne d’arrivée
Je vois pas le bout du chemin
Qu’est-ce qu’il en est aujourd’hui?
Je n’ai plus d’autonomie
Qui me demande si je vais bien
Regarde ce que l’on devient
Qu’est-ce qu’il en est aujourd’hui?
Je n’ai plus d’autonomie
Je laisse les échos tourner, tourner
Mal lunée
Je sens les écrous tourner, tourner
Le temps n’attend pas vaut mieux
Tu l’écrives toi même
Depuis le départ, on connaît la fin de l’histoire
Le temps n’attend pas vaut mieux
Tu l’écrives toi même
Je vois pas le bout du chemin
Qu’est-ce qu’il en est aujourd’hui?
Je n’ai plus d’autonomie
Qui me demande si je vais bien
Regarde ce que l’on devient
Qu’est-ce qu’il en est aujourd’hui?
Je n’ai plus d’autonomie
Je laisse les échos tourner, tourner
Mal lunée
Je sens les écrous tourner, tourner
ترجمه فارسی
ما دیوانهایم، دیوانهایم؟
به ما گفته شده که از جمعیت پیروی کنیم
نمیدانم چرا میدوم، میدوم اما
مامان میخواد من تو مسابقه باشم، چه سودی برام داره؟
قلب نیمه خالی، لیوان نیمه پر
زندگی یک نخ است، چگونه میتوان پیوندها را بافت؟
برای زندگی، منتظر یک نشانه هستم اما همه چیز دور به نظر میرسد
دیگر نمیتوانم پایان را ببینم
آیا فردا حالمان بهتر خواهد شد؟
انتهای جاده را نمیبینم
امروز چه شکلی است؟
دیگر هیچ استقلالی ندارم
کی ازم میپرسه حالت خوبه؟
ببین داریم به چی تبدیل میشیم
امروز چه شکلی است؟
دیگر هیچ استقلالی ندارم
حال بد
میگذارم پژواکها بچرخند، بچرخند
حال بد
حس میکنم مهرهها دارن میچرخن، میچرخن
و هر روز، روزها
تمام رویاهای ما در گذر زمان به عقب رانده میشوند
اونا ماه رو میخوان، ماه
اما به ما یاد ندادهاند که ستارهها را لمس کنیم
زبان عشق چیست؟
ما از میان دنیایی که ناشنواست عبور میکنیم
و چه کسی ریسمانها را در دست دارد؟
اوه، هی کارگردان
من در میدان مسابقه خیلی زیاد دویدم
و احساس میکنم که دارم کشیده میشوم
من از مردن قبل از خط پایان میترسم
آیا فردا حالمان بهتر خواهد شد؟
انتهای جاده را نمیبینم
امروز چه شکلی است؟
دیگر هیچ استقلالی ندارم
کی ازم میپرسه حالت خوبه؟
ببین داریم به چی تبدیل میشیم
امروز چه شکلی است؟
دیگر هیچ استقلالی ندارم
حال بد
میگذارم پژواکها بچرخند، بچرخند
حال بد
حس میکنم مهرهها دارن میچرخن، میچرخن
از همان ابتدا، ما پایان داستان را میدانیم.
زمان منتظر نمیماند، بهتر است
خودت مینویسیش.
از همان ابتدا، ما پایان داستان را میدانیم.
زمان منتظر نمیماند، بهتر است
خودت مینویسیش.
آیا فردا حالمان بهتر خواهد شد؟
انتهای جاده را نمیبینم
امروز چه شکلی است؟
دیگر هیچ استقلالی ندارم
کی ازم میپرسه حالت خوبه؟
ببین داریم به چی تبدیل میشیم
امروز چه شکلی است؟
دیگر هیچ استقلالی ندارم
حال بد
میگذارم پژواکها بچرخند، بچرخند
حال بد
حس میکنم مهرهها دارن میچرخن، میچرخن
دیگر هیچ استقلالی ندارم
نظرات کاربران