[Intro]
Quand tu, quand tu me prends dans tes bras
Quand je regarde dans tes yeux
Je vois que Dieu existe
C’est pas dur d’y croire
[Verso 1]
Antes de conocerte el mundo era plano
Aunque lo discuta usted, Señor Galilei
Y me cansé de besar ranas en vano
Pero el príncipe azul jamás lo encontré
Y así llegaste tú devolviéndome la fe
Sin poemas y sin flores
Con defectos, con errores pero en pie
[Coro]
Y siento algo en ti, algo entre los dos
Que me hace insistir
Cuando miro en tus pupilas sé que Dios no dejó de existir
Y siento algo en ti, algo entre los dos
Que me hace insistir
Cuando miro en tus pupilas sé que Dios no dejó de existir
Tú lo haces vivir
Tú lo haces vivir
[Verso 2]
La vida es una colección de recuerdos
Pero nada como tu recuerdo también
Desde la redondez que tienen tus labios
Al olor de tu pelo, al color de tu piel
No pienses que te irás y me voy a resignar
Eres lo mejor que me ha pasado
Entre lo mundano y lo sagrado y aún más
[Coro]
Y siento algo en ti, algo entre los dos
Que me hace insistir
Cuando miro en tus pupilas sé que Dios no dejó de existir
Y siento algo en ti, algo entre los dos
Que me hace insistir
Cuando miro en tus pupilas sé que Dios no dejó de existir
Tú lo haces vivir
Tú lo haces vivir
[Outro]
Quand tu, quand tu me prends dans tes bras
Quand je regarde dans tes yeux
Je vois que Dieu existe
C’est pas dur d’y croire
Y siento algo en ti
Y siento algo en ti
Y siento algo en ti, algo en ti
ترجمه فارسی
[مقدمه]
وقتی تو، وقتی مرا در آغوشت می گذاری
وقتی به چشمات نگاه میکنم
من می بینم که خدا وجود دارد
باورش سخت نیست
[آیه 1]
قبل از اینکه تو را ببینم دنیا صاف بود
حتی اگر در مورد آن بحث کنید، آقای گالیله
و از بوسیدن بیهوده قورباغه ها خسته شدم
اما من هرگز شاهزاده جذاب را پیدا نکردم
و به این ترتیب تو آمدی و ایمان مرا بازگردانی.
بدون شعر و بدون گل
با نقص، با خطا اما ایستاده
[گروه کر]
و من چیزی را در تو احساس می کنم، چیزی بین ما دو نفر
چه چیزی مرا وادار به اصرار می کند
وقتی به چشمان تو نگاه می کنم، می دانم که خدا وجود نداشت
و من چیزی را در تو احساس می کنم، چیزی بین ما دو نفر
چه چیزی مرا وادار به اصرار می کند
وقتی به چشمان تو نگاه می کنم، می دانم که خدا وجود نداشت
شما آن را زنده می کنید
شما آن را زنده می کنید
[آیه 2]
زندگی مجموعه ای از خاطرات است
اما هیچ چیز شبیه حافظه شما نیست
از گردی لب هایت
به بوی موهایت، به رنگ پوستت
فکر نکن میری و من خودم استعفا میدم
تو بهترین چیزی هستی که تا به حال برای من اتفاق افتاده است
بین دنیوی و مقدس و حتی بیشتر
[گروه کر]
و من چیزی را در تو احساس می کنم، چیزی بین ما دو نفر
چه چیزی مرا وادار به اصرار می کند
وقتی به چشمان تو نگاه می کنم می دانم که خدا وجود نداشت
و من چیزی را در تو احساس می کنم، چیزی بین ما دو نفر
چه چیزی مرا وادار به اصرار می کند
وقتی به چشمان تو نگاه می کنم می دانم که خدا وجود نداشت
شما آن را زنده می کنید
شما آن را زنده می کنید
[بیرونی]
وقتی تو، وقتی مرا در آغوشت می گذاری
وقتی به چشمات نگاه میکنم
من می بینم که خدا وجود دارد
باورش سخت نیست
و من چیزی را در تو احساس می کنم
و من چیزی را در تو احساس می کنم
و من چیزی در تو احساس می کنم، چیزی در تو
نظرات کاربران