With the toughest of skin
She made sure that everyone around knew that she wasn’t sensitive
She walked around
Let nobody in
Thought if she’d never gave her heart away, it’d never end up broken
Made her fall in love with only just a look in her eyes
When they wandered off to someone else’s for the first time
She cried, and cried, and cried
Like I know you do
Tell me you won’t treat her like you did with me and you
When she falls hard
And a little too soon
Promise you won’t promise things you know just won’t come true
Don’t do that stupid thing with your eyes unless you mean it
When you get bored, like you always do
Tell me that you’ll let her go before you look for someone new
Brown eyes and blonde ends
No, she never wasted time, but time with him just felt so different
She wrote him songs
Just to watch him listening
A hundred songs, a couple months in
No, she never saw it comin’
She really thought he was forever, then forever was dead
Left her holdin’ up the pieces of her heart by a thread
He left her there to die
Like I know you do
Tell me you won’t treat her like you did with me and you
When she falls hard
And a little too soon
Promise you won’t promise things you know just won’t come true
Don’t do that stupid thing with your eyes unless you mean it
When you get bored, like you always do
Tell me that you’ll let her go before you look for someone new
Not too different from me
She thought she found the world, but then the world found out she’s weak
Guess that’s okay
No, I just couldn’t see
That there was a billion of boy x, but babe, it’s only one of me
ترجمه فارسی
دختری بود
با سختترین پوست
مطمئن میشد که همه اطرافیانش میدانند که او حساس نیست
در خیابان میچرخید
به کسی اجازه ورود نمیداد
فکر میکرد اگر هرگز قلبش را نمیداد، هرگز نمیشکست
اما پسر x، آن طرف خیابان، اوه، او بینظیر بود
با یک نگاه در چشمانش او را عاشق خود کرد
وقتی برای اولین بار به سمت کس دیگری رفتند
گریه کرد، و گریه کرد، و گریه کرد
دفعه بعد که رفتی
همانطور که میدانم
به من بگو که با او مثل من و تو رفتار نخواهی کرد
وقتی او به شدت زمین خورد
و کمی زود
قول بده چیزهایی را که میدانی به حقیقت نمیپیوندند قول نده
و جرات نکن کاری کنی که احساس کند او تنها چیزی است که میبینی، نه
آن کار احمقانه را با چشمانت نکن مگر اینکه منظورت این باشد
وقتی حوصلهات سر رفت، مثل همیشه
به من بگو که قبل از اینکه دنبال شخص جدیدی بگردی، رهایش میکنی
آره، همین دختر
چشمهای قهوهای و موهای بلوند
نه، او هرگز وقتش را تلف نمیکرد، اما زمان با او حس خیلی متفاوتی داشت
برایش آهنگ مینوشت
فقط برای اینکه تماشا کند که دارد گوش میدهد
صدها آهنگ، چند ماه بعد
نه، او هرگز آن را ندید
دفعه بعد که پسر x از خیابان رد شد، او دیگر هرگز او را نخواهد دید
واقعاً فکر میکرد که او برای همیشه است، پس برای همیشه مرده بود
تیکههای قلبش را با نخی نگه داشته بود
او او را آنجا رها کرد تا بمیرد
دفعه بعد که رفتی
مثل چیزی که میدانم تو این کار را میکنی
به من بگو که با او مثل من و تو رفتار نخواهی کرد
وقتی او به شدت زمین میخورد
و کمی زود
قول بده چیزهایی را که میدانی به حقیقت نمیپیوندند قول نده
و جرات نکن کاری کنی که احساس کند او تنها چیزی است که میبینی، نه
آن کار احمقانه را با چشمانت نکن مگر اینکه منظورت این باشد
وقتی حوصلهات سر رفت، مثل همیشه
به من بگو که قبل از اینکه دنبال کسی جدید بگردی، رهایش میکنی
یک دختر بود
نه خیلی با من فرق داشت
او فکر میکرد که دنیا، اما بعدش دنیا فهمید که ضعیفه
فکر کنم اشکالی نداره
نه، فقط نمیتونستم ببینم
که یه میلیارد پسر x وجود داره، اما عزیزم، فقط یکی از منه
نظرات کاربران