… They say love can drive you crazy, my dear
I wanna trap you in a locket, or in my pocket
So I can keep you near
You know I’d never hurt you
If you fall, I’d pick you up and I’d drink your tears
But how can I miss you so much when you’re right here?
… They say good things come to those who wait
It’s like counting in light years
I’d physically live without you, but I don’t want to
And death’s never been my fear
You can take my blood, take my bones
My heart is yours, I volunteer
But how can I miss you so much when you’re right here??
… When you look up at a rainbow
Do you ever wonder what’s really waiting at the end?
I don’t want no gold, nothing’s more than you
The amount is hard to even comprehend
Nothing I can do, I lost control
Something we hold on to so dear
But how can I miss you so much when you’re right here?
… And how at this optimal time did you just appear?
Everyone under their guard is so full of shit
But you are just so sheer
You’re my God, you’re my faith
On my knees, I look at you and I revere
But how can I miss you so much when you’re right here?
… When you look up at the cosmos
Do you ever wonder if there’s really even an end?
It might go on forever, like my love for you
An amount that’s hard to even comprehend
I won’t waste my time with wonder, in apprehension, or living life in fear
But how can I miss you so much when you’re right here?
… You’re my God, you’re my faith
On my knees, I look at you and I revere
You can take my blood, take my bones
My heart is yours, I volunteer
But how can I miss you so much when you’re right here?
But how can I miss you so much when you’re right here?
ترجمه فارسی
من می خواهم تو را در یک قفسه یا در جیبم به دام بیاندازم
بنابراین من می توانم شما را نزدیک نگه دارم
میدونی که من هیچوقت بهت صدمه نمیزنم
اگر زمین بخوری، بلندت می کنم و اشک هایت را می نوشم
اما چطور میتونم اینقدر دلم برات تنگ بشه وقتی تو اینجایی؟
… می گویند چیزهای خوب به سراغ کسانی می آید که صبر می کنند
مثل شمارش سال نوری است
من از نظر فیزیکی بدون تو زندگی می کنم، اما نمی خواهم
و مرگ هرگز ترس من نبوده است
شما می توانید خون من را بگیرید، استخوان هایم را بردارید
قلب من مال توست، داوطلب هستم
اما چطور میتونم اینقدر دلم برات تنگ بشه وقتی تو اینجایی؟؟
… وقتی به رنگین کمان نگاه می کنید
آیا تا به حال فکر کرده اید که در پایان چه چیزی واقعا در انتظار است؟
من طلا نمی خواهم، چیزی بیشتر از تو نیست
حتی درک مقدار آن نیز سخت است
کاری از دستم برنمیاد، کنترلمو از دست دادم
چیزی که ما آن را بسیار عزیز نگه می داریم
اما چطور میتونم اینقدر دلم برات تنگ بشه وقتی تو اینجایی؟
… و چگونه در این زمان بهینه ظاهر شدید؟
همه زیر نظرشون خیلی پر از گند هستن
اما تو خیلی محض هستی
تو خدای منی، تو ایمان منی
روی زانوهایم به تو نگاه می کنم و احترام می گذارم
اما چگونه می توانم اینقدر دلم برایت تنگ شود وقتی تو اینجا هستی؟
… وقتی به کیهان نگاه می کنید
آیا تا به حال فکر کرده اید که آیا واقعاً حتی یک پایان وجود دارد؟
ممکن است برای همیشه ادامه داشته باشد، مثل عشق من به تو
مقداری که حتی درک آن سخت است
من وقتم را با تعجب، در دلهره یا زندگی در ترس تلف نمی کنم
اما چطور میتونم اینقدر دلم برات تنگ بشه وقتی تو اینجایی؟
… تو خدای منی، تو ایمان منی
روی زانوهایم به تو نگاه می کنم و احترام می گذارم
شما می توانید خون من را بگیرید، استخوان هایم را بردارید
قلب من مال توست، داوطلب هستم
اما چطور میتونم اینقدر دلم برات تنگ بشه وقتی تو اینجایی؟
اما چطور میتونم اینقدر دلم برات تنگ بشه وقتی تو اینجایی؟
نظرات کاربران