ينقذ في سلاحف بحرية
يقتل حيوانات بشرية
تلك قضية وتلك قضية
كيف تكون ملاكا أبيض؟
يبقى ضميرك نص ضمير
تنصف حركات الحرية
وتنسف حركات التحرير
وتوزع عطفك وحنانك
ع المقتول حسب الجنسية
وتلك قضية وتلك قضية
كيف تكون إنساناً راقي؟
ومطابق للإشتراطات
كل كلامك لابس واقي
وبتحضن كل الشجرات
بتقول ع البواب الحارس
وجنبك جيش بيهد مدارس
واما بتقفش نفسك لابس
دم.. تقول الكل ضحية
وتلك قضية وتلك قضية
كيف أصدق هذا العالم
لما بيحكي عن الإنسان؟
شايف أم بتبكي ضناها
علشان مات في الغارة جعان
ويساوي المقتول بالقاتل
بشرف ونزاهة وحيادية
وتلك قضية وتلك قضية
كيف أنامَ قريرَ العينِ؟
وأضع سدادة أذنين
والعيلة المدفونة ف بيتها
ممنوع حد يخش يغيتها
وكأن الارض اللي فوقيهم
مش تبع الكورة الأرضية
وتلك قضية وتلك قضية
كيف تعيش في سجنٍ واسع؟
زنازينه من نار ورماد
وتقوم من تحت الأنقاض
تتشعلق ف رقاب القاتل
تجمع اشلائك وتقاتل
وتوري الدنيا الكدابة
كيف يسير قانون الغابة
من اين طريق الحرية
ومن أين تؤتى الدبابة
مش فارقة العالم يتكلم
موت حر وما تعيشٌ مسلّم
تلهم جيل ورا جيل يتعلم
كيف يعيش ويموت لقضية
بننادي على عالم مين
علشان يستنكر ويدين
دن كما شئت فأي إدانة
لما يجري جوا السلخانة
مش هتخف بارود الدانة
ولا قادرة ترجع له صباح
تلك قضية
وهذا كفاح
ترجمه فارسی
لاکپشتهای دریایی را نجات میدهد
و «جانوران بشری» را میکشد
آن چیزیست و آن چیزی دیگر
چگونه فرشتهای سفید هستی
حالآنکه وجدانت خوابوبیدار است؟
پشت جنبشهای آزادیخواهانه را میگیری
و پشت جنبشهای آزادیبخش را میشکنی
و به کشتهها با نگاه به نژادشان
مهر میورزی و دل میسوزانی
ولی آن چیزیست و آن چیزی دیگر
چگونه انسانی بافرهنگ
و پایبند به هنجارها هستی
سخنانت همه سنجیده است
و درختان را در آغوش میکشی
دربان را نگهبان میخوانی [که نپندارد جایگاهش پایین است]
حالآنکه در کنارت ارتشیست که مدرسهها را ویران میکند؟
و چون خون دامنت را گرفت
بگویی «همه قربانیند»
ولی آن چیزیست و آن چیزی دیگر
چگونه این جهان را باور کنم
وقتی از بشریت میگوید
حالآنکه مادری را مینگرد که بر کودکِ گرسنهمردهاش
که در حملهیهوایی کشته شد میگرید؟
و کشنده و کشته نزد او یکیست
چون آبرومند، نالغزیدنی و بیطرف است
و آن چیزیست و آن چیزی دیگر
چگونه آرام بخوابم؟
و گوشگیر بگذارم
حالآنکه خانوادهای در آوار خانهی خودش خاک شده
و کمکرسانی به آنها ممنوع است
گویی زمینی که زیر خاکش هستند
همین کرهی زمین نیست
و آن چیزیست و آن چیزی دیگر
چگونه در زندانی سرباز
که سلولهایش از آتش و خاکسترند زنده میمانی؟
و از زیر آوار سر بر میآوری
گلوی کشندهات را میگیری
پارههای تنت را گرد میآوری و باز به نبرد میایستی
و به این جهان دروغگو بازمینمایی
ساختن با قانون جنگل چطور،
راه آزادی از کدام سو
و یورش به تانک چگونه است
مهم نیست جهان چه گوید
آزاد بمیر و ننگِ سرسپردهزیستن مدار
تا نسل در نسل بیاموزد
که چگونه برای چیزی بزید و بمیرد
که را در این جهان بخوانیم
که بنکوهد و محکوم کند؟
هرجور میخواهی محکوم کن
چه محکومیتیست آنچه در کشتارگاه میگذرد را؟
محکومیت نه از تاثیر باروت میکاهد
نه روشنایی روز را برمیگرداند
آن چیزیست خُرد
و این ستیزیست ستُرگ
دنیای دروغ گو 🥺😢