رفتی از خلوت من همره شب های که باشی
غم نهادی به دلم همدم غم های که باشی
خواستم دور شوم از همه حتی ز جهانم
من نباشم نگرانم که تو دنیای که باشی
بگو با تو چه کنم تا تو شوی هم درد من
تا باران بشود حال و هوای سرد من
تا همچون مه عاشق بنوازد بنوازی ساز عشق
بگو با تو چه کنم تا تو شوی هم درد من
تا باران بشود حال و هوای سرد من
تا همچون مه عاشق بنوازد بنوازی ساز عشق
وای از عشق فریاد از عشق
ای داد از عشق فریاد از عشق
ای داد از عشق فریاد از عشق
اگر از خانه ی ویرانه عشقت نگذشتم
و برایم به تو راه دگری هیچ اگر نیست
بگو با تو چه کنم تا تو شوی هم درد من
تا باران بشود حال و هوای سرد من
تا همچون مه عاشق بنوازد بنوازی ساز عشق
بگو با تو چه کنم تا تو شوی هم درد من
تا باران بشود حال و هوای سرد من
تا همچون مه عاشق بنوازد بنوازی ساز عشق
What Can I Do?
Whose nights enticed you to leave my sanctuary?
Whose woes1made you bring woes to my heart?
I tried to leave everything, your world
Whose world you’ll be in my absence?
Tell me, how can I make you share my agony?
To turn my frosty gloom into rain2, O my loving moon
To make you play love tunes over your prayer!
Tell me, how can I make you share my agony?
To turn my frosty gloom into rain2, O my loving moon
To make you play love tunes over your prayer!
God help me with love! Help me, God!
God help me with love! Help me, God!
God help me with love! Help me, God!
Nothing your heart knows of my woes
You remained the one; my fairytale is now a dead-end
Not moving on from the ruins of your love
While I have no other way to you
[repeats verses 2 through 4]
نظرات کاربران