[Verse 1]
Can you hear the drums, Fernando?
I remember, long ago, another starry night like this
In the firelight, Fernando
You were humming to yourself and softly strumming your guitar
I could hear the distant drums, and sounds of bugle calls were coming from afar…
[Verse 2]
They were closer now, Fernando
Every hour, every minute seemed to last eternally
I was so afraid, Fernando
We were young and full of life and none of us prepared to die
And I’m not ashamed to say the roar of guns and cannons almost made me cry…
[Chorus 1]
There was something in the air that night
The stars were bright, Fernando
They were shining there for you and me
For liberty, Fernando
Though we never thought that we could lose
There’s no regret
If I had to do the same again
I would, my friend, Fernando
If I had to do the same again
I would, my friend, Fernando…
[Verse 3]
Now we’re old and grey, Fernando
Since many years I haven’t seen a rifle in your hand
Can you hear the drums, Fernando?
Do you still recall the frightful night we crossed the Rio Grande?
I can see it in your eyes, how proud you were to fight for freedom in this land
[Chorus 2]
There was something in the air that night
The stars were bright, Fernando
They were shining there for you and me
For liberty, Fernando
Though I never thought that we could lose
There’s no regret
If I had to do the same again
I would, my friend, Fernando…
[Chorus 3]
There was something in the air that night
The stars were bright, Fernando
They were shining there for you and me
For liberty, Fernando
Though I never thought that we could lose
There’s no regret
If I had to do the same again
I would, my friend, Fernando
Yes, if I had to do the same again
I would, my friend, Fernando
ترجمه فارسی
[قسمت ۱]
فرناندو، صدای طبلها را میشنوی؟ یادم میآید، خیلی وقت پیش، یک شب پرستاره دیگر مثل این
در نور آتش، فرناندو
داشتی با خودت زمزمه میکردی و آرام گیتار میزدی
صدای طبلهای دوردست را میشنیدم، و صدای شیپورها از دوردست میآمد…
[بیت ۲]
حالا نزدیکتر بودند، فرناندو
هر ساعت، هر دقیقه انگار تا ابد ادامه داشت
خیلی ترسیده بودم، فرناندو
ما جوان و سرشار از زندگی بودیم و هیچکدام از ما آماده مرگ نبودیم
و شرمنده نیستم که بگویم غرش توپها و تفنگها تقریباً مرا به گریه انداخت…
[همخوان ۱]
آن شب چیزی در هوا بود
ستارگان درخشان بودند، فرناندو
آنها آنجا برای من و تو میدرخشیدند
برای آزادی، فرناندو
اگرچه هرگز فکر نمیکردیم که ممکن است ببازیم
پشیمانی نیست
اگر مجبور باشم دوباره همین کار را بکنم
این کار را میکردم، دوستم، فرناندو
اگر مجبور باشم دوباره همین کار را بکنم
این کار را میکردم، دوستم، فرناندو…
[بیت ۳]
حالا پیر شدهایم و خاکستری، فرناندو
سالهاست که تفنگی در دستت ندیدهام
فرناندو، صدای طبلها را میشنوی؟
هنوز آن شب وحشتناکی را که از ریو گرانده گذشتیم به یاد داری؟ میتوانم در چشمانت ببینم که چقدر به مبارزه برای آزادی در این سرزمین افتخار میکردی.
[همخوان ۲]
آن شب چیزی در هوا بود
ستارگان درخشان بودند، فرناندو
آنها آنجا برای تو و من میدرخشیدند.
برای آزادی، فرناندو
اگرچه هرگز فکر نمیکردم که ممکن است ببازیم
پشیمانی نیست
اگر مجبور باشم دوباره همین کار را بکنم
این کار را میکردم، دوست من، فرناندو…
[همخوان ۳]
آن شب چیزی در هوا بود
ستارگان درخشان بودند، فرناندو
آنها آنجا برای تو و من میدرخشیدند.
برای آزادی، فرناندو
اگرچه هرگز فکر نمیکردم که ممکن است ببازیم
پشیمانی نیست
اگر مجبور باشم دوباره همین کار را بکنم
این کار را میکردم، دوست من، فرناندو
بله، اگر مجبور باشم دوباره همین کار را بکنم
این کار را میکردم، دوست من، فرناندو
نظرات کاربران