سألت حبيبيَ الغالي
لمَ الترحالُ عن حالي
يكاد الشوقُ يقتلني
اما تشتاق لوصالي
اما تشتاق لوصالي
سألت حبيبيَ الغالي
لمَ الترحالُ عن حالي
يكاد الشوقُ يقتلني
اما تشتاق لوصالي
اما تشتاق لوصالي
دانٍ دَنا نادى النِّداءَ فدَندَنَ
دونَ النَّدامةِ داؤهُ دائي أنا
دوَّنتُ دُنياهُ بدَمعي ودُنيتي
فدَنا دُنُوّاً دائماً لمَّا دَنا
دانٍ دَنا نادى النِّداءَ فدَندَنَ
دونَ النَّدامةِ داؤهُ دائي أنا
دوَّنتُ دُنياهُ بدَمعي ودُنيتي
فدَنا دُنُوّاً دائماً لمَّا دَنا
بكَت عينايا احزانا
فسالَ الدَّمعُ حيرانا
وهمُّ البُعدِ اتعبني
يحنّ لطيبِ لُقيانا
دانٍ دَنا نادى النِّداءَ فدَندَنَ
دونَ النَّدامةِ داؤهُ دائي أنا
دوَّنتُ دُنياهُ بدَمعي ودُنيتي
فدَنا دُنُوّاً دائماً لمَّا دَنا
ترجمه فارسی
از عزیزم پرسیدم
چرا درباره خودم سفر کنم؟
دلتنگی تقریباً مرا می کشد
اما تو آرزوی رسیدن من را داری
اما تو آرزوی رسیدن من را داری
از عزیزم پرسیدم
چرا درباره خودم سفر کنم؟
دلتنگی تقریباً مرا می کشد
اما تو آرزوی رسیدن من را داری
اما تو آرزوی رسیدن من را داری
صدا زد، صدا زد و زمزمه کرد
بدون پشیمانی، بیماری او مال من است
من دنیای او را با اشک های خودم و دنیای خودم ثبت کردم
هر چه نزدیک می شدیم نزدیک تر می شدیم
صدا زد، صدا زد و زمزمه کرد
بدون پشیمانی، بیماری او مال من است
من دنیای او را با اشک های خودم و دنیای خودم ثبت کردم
هر چه نزدیک می شدیم نزدیک تر می شدیم
چشمانم از غم گریه کرد
اشک ها با سردرگمی سرازیر شدند
توهم دوری من را خسته می کند
او آرزوی دیدار خوب ما را دارد
صدا زد، صدا زد و زمزمه کرد
بدون پشیمانی، بیماری او مال من است
من دنیای او را با اشک های خودم و دنیای خودم ثبت کردم
هر چه نزدیک می شدیم نزدیک تر می شدیم
نظرات کاربران