إبن الجيران اللي هنا قصادي
مش عارفة بس أعمله أنا إيه
عمال يصفر كده وينادي
وفي أي حته يا ناس بلاقيه
إبن الجيران اللي هنا قصادي
مش عارفة بس أعمله أنا إيه
عمال يصفر كده وينادي
وفي أي حته يا ناس بلاقيه
إكمن حبه في القلب نار
واقف قصادي طول النهار
إكمن حبه في القلب نار
واقف قصادي طول النهار
كان بس ماله ومالي، يشغلني ليه
على طول يا بابا يا بابا
باصص عليّ عليّ
ياما بالمرايا شاغلني
زغلل عينيا عينيا
وما فيش يا عيني يا عيني
حاجة بإيديا إيديا
غير إني أحبه وأسهر لحبه أعمله إيه
عشان بحبه و داري
ليلي ونهاري نهاري
والشوق في قلبي يا عيني
بيقيد في ناري ناري
ما أنا عارفه إنه شاريني
وأنا قلبي شاري شاري
يانا من شقاوته
يانا من حلوته يانا من عينيه
يا ناس قلوله بطل هزار
ليه في الفرندا عامل حصار
آه يا ناس قلوله بطل هزار
ليه في الفرندا عامل حصار
كان بس ماله ومالي، يشغلني ليه
على طول يا بابا يا بابا
باصص عليّ عليّ
ياما بالمرايا خجلني
زغلل عينيا عينيا
وما فيش يا عيني يا عيني
حاجة بإيديا إيديا
غير إني أحبه وأسهر لحبه أعمله إيه
عشان بحبه و داري
ليلي ونهاري نهاري
والشوق في قلبي يا عيني
بيقيد في ناري ناري
ما أنا عارفه إنه شاريني
وأنا قلبي شاري شاري
يانا من شقاوته
يانا من حلاوته يانا من عينيه
يا ليل
يا ليل
يا ليل
يا ليل
ترجمه فارسی
پسر همسایه که اینجاست دوست من است
نمی دانم چه کنم
کارگران اینگونه سوت می زنند و زنگ می زنند
و ای مردم در چه مکانی او را می یابید؟
پسر همسایه که اینجاست دوست من است
نمی دانم چه کنم
کارگران اینگونه سوت می زنند و زنگ می زنند
و ای مردم در چه مکانی او را می یابید؟
عشق او آتشی در دل است
تمام روز عمداً ایستاده است
عشق او آتشی در دل است
تمام روز عمداً ایستاده است
فقط پول او و پول من بود که مرا مشغول کرد
تمام راه، بابا، بابا
اتوبوس علی علی
روزی روزگاری آینه ها مرا مشغول می کردند
چشمانش را با چشمانش بست
و چیزی نیست، چشمان من، چشمان من
چیزی با ایده ایده
با این حال، من او را دوست دارم و برای عشق او تا دیروقت بیدار می مانم.
چون من او و خانه ام را دوست دارم
شب و روز
و اشتیاق در دلم، چشمانم
او را در آتش بسته اند
نمی دونم شرینیه
و قلب من به اشتراک می گذارد، به اشتراک می گذارد
او از بدبختی خود خسته شده است
یانا از نازنینش یانا از چشماش
ای مردم به او بگویید که شوخی است
چرا یک کارگر حصری در ایوان حضور دارد؟
ای مردم، به او بگویید که او یک جوک است
چرا یک کارگر حصری در ایوان حضور دارد؟
فقط پول او و پول من بود که مرا مشغول کرد
تمام راه، بابا، بابا
اتوبوس علی علی
روزگاری آینه ها شرمنده ام می کردند
چشمانش را با چشمانش بست
و چیزی نیست، چشمان من، چشمان من
چیزی با ایده ایده
با این حال، من او را دوست دارم و برای عشق او تا دیروقت بیدار می مانم.
چون من او و خانه ام را دوست دارم
شب و روز
و اشتیاق در دلم، چشمانم
او را در آتش بسته اند
نمی دونم شارینی
و قلب من به اشتراک می گذارد، به اشتراک می گذارد
او از بدبختی خود خسته شده است
از شیرینی او، از چشمانش
آه شب
آه شب
آه شب
آه شب
نظرات کاربران