نی حدیث راه پرخون میکند قصه های عشق مجنون میکنددر غم ما روزها بی گاه شد روزها با سوزها همراه شدروزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان تو بمان ای آنکه چون تو ادامه مطلب
روزگار غریبیست نازنیندهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم دوستت دارمدلت را میبویند دلت را میبویند مبادا شعله ای در آن نهان باشدروزگار غریبیست روزگار غریبیست نازنینروزگار غریبیست نازنین آن که بر در میکوبد ادامه مطلب
ای بی وفا راز دل بشنواز خموشی مناین سکوت مرا ناشنیده مگیرای آشنا چشم دل بگشاحال من بنگرسوز و ساز دلم را ندیده مگیرامشب که تو در کنار منیغمگسار منیسایه از سر من تا سپیده ادامه مطلب
دفتر ماه پر از شعر سپید است پر از تنهاییای پریزاد غزل کی به غزل می آییشب من گم شده در کوچه ی بی خوابی هاخواب کن چشم مرا ای نگه رویاییباز هم وعده ی ادامه مطلب
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می دریدوقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفریدوقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشیدوقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشیدمن ادامه مطلب
کجایی ای که عمری در هوایت نشستم زیر باران ها کجاییاگر مجنون اگر لیلا غریبم در بیابان ها کجاییکجای این شب تاریک به روی ماه در بستینه می گویی نه میدانم کجا هستم کجا رفتیمن ادامه مطلب
تو آه منی، اشتباه منیچگونه هنوز از تو می گویم؟تو همسفر نیمه راه منیچگونه هنوز از تو می گویم؟پناه منی، تکیه گاه منیکه زمزمه ات مانده در گوشمگناه منی، بی گناه منیکه بار غمت مانده ادامه مطلب
به سر می دوم رو به خانه ی توکه شاید بیابم نشانه ی توفتاده ز پا خسته آمده امکه سر بگذارم به شانه ی توبه یادت به هر سو نظاره کنمز داغت به تن جامه ادامه مطلب
من تفنگی شده ام رو به نبودن هایت رو به یک پنجره در جمعیت تنهایتفکر کردم که خودم را به تو نزدیک کنم نزدیک کنمبی هوا بین دو ابروی تو شلیک کنم شلیک کنمخنده های ادامه مطلب
به تو ای دوست سلامدل صافت نفس سرد مرا آتش زدچه کنم با غم خویش؟گه گهی بغض دلم میترکددل تنگم زعطش میسوزدشانه ای میخواهمکه گذارم سر خود بر رویشو کنم گریه که شاید کمی آرام ادامه مطلب