ببار ای بارون بباربا دلم گریه کن خون بباردر شبهای تیره چون زلف یاربهر لیلی چو مجنون ببارای باروندلا خون شو خون بباربر کوه و دشت و هامون بباردلا خون شو خون بباربر کوه و ادامه مطلب
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوختآتشی بود در این خانه که کاشانه بسوختتنم از واسطه دوری دلبر بگداختجانم از آتش مهر رخ جانانه بسوختسوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمعدوش ادامه مطلب
از خونِ جوانانِ وطن لاله دمیدهاز ماتمِ سروِ قدشان سرو خمیدهچه کج رفتاری ای چرخچه بدکرداری ای چرخسرِ کین داری ای چرخنه دین داری نه آیین داری ای چرخنه دین داری نه آیین داری ای ادامه مطلب
چنان مستم، چنان مستم، چنان مستم من امشبکه از چنبر، برون جستم، برون جستم من امشبچنان مستم، چنان مستم، چنان مستم من امشبکه از چنبر، برون جستم، برون جستم من امشبچنان چیزی، چنان چیزی، که ادامه مطلب
مرغ ســحر ناله سر کنداغ مرا تازه تر کنزآه شرربار، این قفس رابرشکن و زیروزبر کن بلبل پر بسته ز کنج قفس درآنغمهٔ آزادی نوع بشــر سراوز نفسی عرصهٔ این خاک توده را،پُرشرر کن ظلم ظالم، جور ادامه مطلب