I don’t live in California
I’ll inform you that’s not where I reside
I’m just a tenant
Payin’ rent inside this body and I
Got two windows and those windows
Well, I call them my eyes
I’m just goin’ where the wind blows
I don’t get to decide
Sometimes I think too much
Yeah, I get so caught up
I’m always stuck in my head
I wish I could escape
I tried to yesterday
Took all the sheets of my bed
Then I tied up my linen with five strips of ribbon I found
Scaled the side of the buildin’, I ran to the hills ’til they found me
And they put me back in my cell, all by myself
Alone with my thoughts again
Guess my mind is a prison, and I’m never gonna get out
So they tranquilized me analyzed me
Threw me back in my cage
Then they tied me to an IV
Told me I was insane
I’m a prisoner a visitor inside of my brain
And no matter what I do
They try to keep me in chains
Sometimes I think too much
Yeah, I get so caught up
I’m always stuck in my head
I wish I could escape
I tried to yesterday
Took all the sheets of my bed
Then I tied up my linen with five strips of ribbon I found
Scaled the side of the buildin’, I ran to the hills ’til they found me
And they put me back in my cell, all by myself
Alone with my thoughts again
Guess my mind is a prison, and I’m never gonna get out
Said even if it’s true
No matter what I do
I’m never gonna escape
I won’t give up on hope
Secure another rope
And try for another day
Said even if it’s true
No matter what I do
I’m never gonna escape
I won’t give up on hope
Secure another rope
And try for another day
Then I tied up my linen with five strips of ribbon I found
Scaled the side of the buildin’, I ran to the hills ’til they found me
And they put me back in my cell, all by myself
Alone with my thoughts again
Guess my mind is a prison, and I’m never gonna get out
ترجمه فارسی
به شما اطلاع میدهم که آنجا محل زندگی من نیست
من فقط یک مستاجر هستم
در این بدن اجاره خانه میدهم و من
دو پنجره دارم و آن پنجرهها
خب، من آنها را چشمانم مینامم
من فقط به جایی میروم که باد بوزد
نمیتوانم تصمیم بگیرم
گاهی اوقات خیلی فکر میکنم
بله، خیلی گرفتار میشوم
همیشه در سرم گیر کردهام
کاش میتوانستم فرار کنم
دیروز سعی کردم
تمام ملحفههای تختم را برداشتم
بعد ملحفههایم را با پنج نوار روبانی که پیدا کردم بستم
از کنار ساختمان بالا رفتم، به سمت تپهها دویدم تا اینکه پیدایم کردند
و آنها مرا به سلولم برگرداندند، تنها
دوباره با افکارم تنها
حدس میزنم ذهنم یک زندان است و هرگز بیرون نخواهم آمد
بنابراین آنها مرا آرام کردند، من را تجزیه و تحلیل کردند
من را به قفسم برگرداندند
سپس من را به سرم بستند
به من گفتند که دیوانه هستم
من یک زندانی هستم، یک ملاقات کننده در درونم مغز
و مهم نیست چه کار کنم
سعی میکنند مرا در زنجیر نگه دارند
گاهی اوقات خیلی زیاد فکر میکنم
آره، خیلی گیر میکنم
همیشه در سرم گیر میکنم
کاش میتوانستم فرار کنم
دیروز سعی کردم
تمام ملحفههای تختم را برداشتم
بعد ملحفهام را با پنج نوار روبانی که پیدا کردم بستم
از کنار ساختمان بالا رفتم، به سمت تپهها دویدم تا اینکه پیدایم کردند
و دوباره مرا به سلولم برگرداندند، تنها
دوباره با افکارم تنها
حدس میزنم ذهنم یک زندان است و هرگز بیرون نخواهم آمد
گفتم حتی اگر درست باشد
مهم نیست چه کار کنم
من هرگز فرار نخواهم کرد
من از امید دست نمیکشم
طناب دیگری را محکم کنید
و برای یک روز دیگر تلاش کنید
گفتم حتی اگر درست باشد
مهم نیست چه کار کنم
من هرگز فرار نخواهم کرد
من از امید دست نمیکشم
طناب دیگری را محکم کنید
و برای یک روز دیگر تلاش کنید
سپس ملحفهام را با پنج نوار روبان بستم من پیدا کردم
از کنار ساختمون بالا رفتم، به سمت تپهها دویدم تا اینکه پیدام کردن
و دوباره منو انداختن تو سلولم، تنها
دوباره تنها با افکارم
فکر کنم ذهنم یه زندانه، و من هیچوقت قرار نیست ازش بیرون بیام
نظرات کاربران