إمبارح كان معايا وعدني بألف وعد
وقال لي من البداية هنعيش ونموت لبعض
حبيته بكل قلبي أكثر من أي حد
وفي يوم وفي ليلة سابني أنا خايف أموت بجد
إمبارح كان معايا وعدني بألف وعد
وقال لي من البداية هنعيش ونموت لبعض
حبيته بكل قلبي أكثر من أي حد
وفي يوم وفي ليلة سابني أنا خايف أموت بجد
إحساس فظيع إن اللي روحك فيه يضيع
واللي اشتريته في يوم يبيع
وتوه ويّا السنين
إفتح عينيك تتلم أحزانك عليه
تتهد أحلامك فوقيه
وتقسمك نصين
إحساس فظيع إن اللي روحك فيه يضيع
واللي اشتريته في يوم يبيع
وتوه ويّا السنين
إفتح عينيك تتلم أحزانك عليه
تتهد أحلامك فوقيه
وتقسمك نصين
إمبارح كان معايا وعدني بألف وعد
علمني إزاي أحبه وإزاي علشانه أعيش
لكن إن أنسى حبه دي اللي ما علمهليش
عايش على ذكرياتي الوقت ما نسنيش
ودي مأسات حياتي اللي ما بتنتهيش
إحساس فظيع إن اللي روحك فيه يضيع
واللي اشتريته في يوم يبع
وتوه ويّا السنين
إفتح عينيك تتلم أحزانك عليه
تتهد أحلامك فوقيك
وتقسمك نصين
إحساس فظيع إن اللي روحك فيه يضيع
واللي اشتريته في يوم يبع
وتوه ويّا السنين
إفتح عينيك تتلم أحزانك عليه
تتهد أحلامك فوقيك
آه وتقسمك نصين
إمبارح كان معايا وعدني بألف وعد
ترجمه فارسی
دیروز او با من بود، هزار وعده به من داد
و از همان ابتدا به من گفت که ما برای هم زندگی خواهیم کرد و خواهیم مرد
من او را با تمام وجودم بیش از هر کسی دوست داشتم
و یک روز، یک شب، او مرا ترک کرد. من واقعاً از مرگ میترسم
دیروز او با من بود، او هزار وعده به من داد
و از همان ابتدا به من گفت که ما برای هم زندگی خواهیم کرد و خواهیم مرد
من او را با تمام وجودم بیش از هر کسی دوست داشتم
و یک روز، یک شب، او مرا ترک کرد. من واقعاً از مرگ میترسم
یک احساس وحشتناک وقتی کسی که دوستش داری در او گم میشود
و کسی که خریدهای روزی میفروشد
و با گذشت سالها گم میشود
چشمانت را باز کن، غمهایت برایش جمع میشوند
و رویاهایت روی او فرو میریزند
و او تو را از وسط پاره میکند
یک احساس وحشتناک وقتی کسی که دوستش داری در او گم میشود، روزی میفروشد
و با گذشت سالها گم میشود
چشمانت را باز کن، غمهایت برایش جمع میشوند
و رویاهایت روی او فرو میریزند
و او تو را از وسط پاره میکند
دیروز او با من بود، هزار وعده به من داد
او به من آموخت که چگونه او را دوست داشته باشم و چگونه برای او زندگی کنم
اما فراموش کردن عشق او چیزی است که او به من نیاموخت
من با خاطراتم زندگی میکنم، زمان مرا فراموش نکرده است
و اینکه تراژدیهای بیپایان من
یک احساس وحشتناک که کسی که دوستش داری از دست رفته است
و آنچه خریدهای روزی فروخته میشود
و تو در طول سالها گم میشوی
چشمانت را باز کن و غمهایت برای او جمع میشوند
و رویاهایت روی تو فرو میریزند
و تو تکه تکه میشوی به دو نیم
احساس وحشتناکی که کسی را که دوستش داری برایش از دست دادهای
و آنچه خریدهای روزی فروخته خواهد شد
و تو در گذر سالها گم شدهای
چشمانت را باز کن و غمهایت برای او جمع میشوند
و رویاهایت بر تو فرو میریزند
و تو از وسط نصف شدهای
دیروز او با من بود و هزاران وعده به من داد
نظرات کاربران