یادت باشه من قهرمان تو بودم، آره
قلبت را مثل یک نماد می پوشم
من نتوانستم تو را از تاریک ترین حقیقت خود نجات دهم
من می دانم
من همیشه کمتر از صفر خواهم بود
اوه، آره
تو تمام تلاشت را با من کردی، می دانم
من نمی توانستم با تاریک ترین حقیقت خود روبرو شوم
اوه اوه اوه
چون نمیتونم از سرم بیرونش کنم
نه، نمی‌توانم از این احساسی که در رختخوابم می‌خزد خلاص شوم
من سعی می کنم آن را پنهان کنم، اما می دانم که شما مرا می شناسید
من سعی می کنم با آن مبارزه کنم، اما ترجیح می دهم آزاد باشم
اوه، اوه
اوه، آره
آیا می توانیم در وسط یکدیگر را ملاقات کنیم؟
اوه، آره
چون قبلا مثل من بودی
حالا ترجیح می دهی من را ترک کنی تا اینکه ببینی در آغوشت می میرم
اوه، اوه
اما نمی توانم آن را از ذهنم بیرون کنم
نه، نمی‌توانم از این احساسی که در رختخوابم می‌خزد خلاص شوم
من سعی می کنم آن را پنهان کنم، اما می دانم که شما مرا می شناسید
من سعی می کنم با آن مبارزه کنم، اما ترجیح می دهم آزاد باشم
اوه، اوه، آه!
نمیتونم از سرم بیرونش کنم
نه، نمی‌توانم از این احساسی که در رختخوابم می‌خزد خلاص شوم
من سعی می کنم آن را پنهان کنم، اما می دانم که شما مرا می شناسید
من سعی می کنم با آن مبارزه کنم، اما ترجیح می دهم آزاد باشم
آره
من همیشه کمتر از صفر خواهم بود
تو تمام تلاشت را با من کردی، می دانم